کد مطلب:162577 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:282

مانع ها
این مانع ها، مانع های بزرگی هستند، عشق به زندگی، عشق به دنیا و جلوه ها، ضعف ها، ترس ها، گرفتاری ها و مشكلات، منفعت طلبی ها و حیرت ها... اینها، روحیه های بزرگ و آماده را درهم می شكنند. مخصوصا آن جا كه رهبر می خواهد افرادش با تفهیم و انتخاب شروع كنند، نه با تلقین و انضباط و سختگیری. و این است كه باید به جای كوچك كردن مشكلات، دل آنها را بزرگ كند و به جای تضعیف كردن و كم شمردن دشمن، اینها را زیاد بنماید. تا دشمن با تمام قدرت هایش چشم آنها را نگیرد و دلشان را نلرزاند.

1. انسان بیش از هر چیز، خودش را می خواهد. تا عشق بزرگتری در او ننشیند، تا نزدیك تر از خودش را نبیند، نمی تواند از خودش بگذرد و جانش را بدهد.

البته می توان با تلقین ها و شعارها، افرادی را تحریك كرد و به راه انداخت و به پیشباز مرگ فرستاد، حتی سربازان آلمان نازی، با كمربند باروت روی ریل های قطار دشمن می خوابیدند و واگون های تسلیحات او را به هوا می فرستادند. اینها سربازانی بودند كه نه به خاطر آزادی و عدالت، بلكه به خاطر تبلیغات نژاد پرستی و شعارهای گرم، به جوش آمده بودند و جان خود را به روی دست گرفته بودند.

آنها كه نمی خواهند از دیگران پل بسازند، بلكه می خواهند هر كس با


مرگش برای خودش نردبانی بسازد و از مرگش بهره ای بردارد و در مرگش ادامه بیابد، اینها باید با شناخت ها و عشق های بزرگ تری افراد خود را همراه كنند و با این دید آنها را بسازند. در این سطح آنها كه می بینند در این چند ساله پالایشگاه كثافت بوده اند و آخر سر هم طعمه ی خاك، به خود می آیند كه از خود بهره بگیرند و خویشتن را در راهی بگذارند كه مرگش زندگی است و فنایش بقا، و نیستی اش، آغاز هستی ها...

الف: اینها با انتخابشان ادامه می یابند و این است كه مرگی ندارند. كسانی كه مرده ها را انتخاب كرده اند، مرده اند هر چند كه نفس بكشند، و آنها كه زنده ی حی قیوم را خواسته اند، زنده اند و حیات دارند گر چه نفسی نداشته باشند [1] .

ب: اینها با جان خویش تجارت می كنند و این گونه كم های محدود به هفتاد ساله را زیاد می نمایند و بارور می سازند [2] .

ج: اینها می بینند اگر مرگ را انتخاب نكنند، مرگ انتخابشان می كند و این است كه بازیچه ی مرگ نمی شوند و از مرگ بازیچه می سازند. و از مرگ نردبانی برای عروج، عروجی تا اوج ها [3] .

2. آنها كه از خویش گذشتند، دیگر دنیا و جلوه هایش، جلوگیرشان نیست. این دل هایی كه دریاها در میانش قطره ای است، اسیر این قطره ها و این سراب ها نخواهد گشت.

الف: اینها خود را شناخته اند و عظمتشان اسیر حقارت ها نیست.

ب: اینها وسعت هستی را دیده اند و دنیا را از بالا نگاه كرده اند و این است


كه دنیا هم برایشان یك توپ است [4] كه بچه های بزرگ تر مشغولش هستند و توپ بازی در فضا را شروع كرده اند و اسیرش شده اند. به جای این كه حاكم بر آن باشند، محكومش شده اند و بازیچه ی بی قرارش.

ج: اینها عشق بزرگتری دارند و این است كه از دنیا نمی گذرند، كه با دنیا تجارت می كنند. نمی گویند دنیا بد است، كه دنیا برایشان كم است، نیاز عظیم آنها را برآورده نمی كند و این است كه می خواهند زیادش كنند، از آن بهره بستانند [5] .

اینها با این تجارت از دنیای به سختی پیچیده، دنیای راحتی می سازند. و با این گذشت و بهره برداری، به نشاطها و لذت هایی هم دست می یابند.

3. ترس نتیجه ی عشق و وابستگی است. آنها كه به عشق بزرگ تر رسیده اند و از عشق های كوچك آزاد شده اند فقط ترسشان از اوست. ترسشان از جدایی اوست. از چیز دیگر نمی ترسند، كه به چیزی دیگر دل نبسته اند [6] .

قدرت ها با تمام عظمتشان از این روح های عظیم چه می توانند بگیرند و به اینها چه می توانند بدهند. و با اینها چه می توانند بكنند؟. اینها كه مرگ برایشان ابتداست و به گفته ی جادوگران فرعون، مرگ برایشان انقلاب [7] است، دیگر از چه چیز وحشت خواهند داشت و از چه چیز خواهند ترسید؟


بگذر از این كه ترس برای اینها ایجاد قدرت می كند، آنها كه از چیزی می ترسند، در برابرش مسلح می شوند و برای درگیری با آن آماده می گردند.

4. ما هنگامی كه می خواهیم با پای خودمان این همه راه برویم و با دست ضعیف خودمان می خواهیم سنگ های بزرگ را برداریم، ناچار عقب می نشینیم و كنار می رویم و اگر جلو هم بتازیم، ضربه می خوریم و خرد می شویم، اما هنگامی كه با دست حق و با نصر او و با فتح او همراهیم دیگر ضعفی نیست.

هنگامی كه ما در راه هستیم، ناچار از تمام هستی مدد می گیریم و تمام هستی كمك ماست. هیچ گاه میان انسان و طبیعت و الله، مرز بسته نمی شود. هنگامی كه انسان در راه بود، از تمام اینها مدد می گیرد. و این است كه نیرومند می شود و ضعفی نمی بیند. با این توضیح دیگر معجزه ها و كمك های الهی مسئله ای نیست، كه انسان، در راه از تمام بهره ها استفاده می كند.

آنها كه با قانون های حاكم بر هستی هماهنگ اند، از تمام آنها بهره برمی دارند، و معجزه ها به راحتی توضیح می یابند. تمام طبیعت معجزه ای است كه با آن مأنوس شده ایم و تمام معجزه ها طبیعت هایی هستند كه با آن انس نداشتیم.

معجزه، طبیعت نامأنوس است و طبیعت معجزه ی مأنوس.

5. هر كس در هر راهی با مشكلاتی رو به روست. مگر خوردن و خوابیدن، خود مشكلاتی ندارند؟ اكنون كه در هر راه، رنجی هست، بگذار رنجی را بپذیریم كه سودی داشته باشد و بهره ای بیاورد.

برای آنها كه در بن بست نیستند، فشارها و سختی ها، سرعت می آفریند. برای آنها كه آماده ی ورزشند، فشارها و وزنه ها ورزیدگی می آورد و قدرت می سازد و این است كه رنجی نیست و صدمه ای نیست. در دنباله گیری اینها نباید سستی بورزید. اگر شما رنجی می بینید آنها هم همانند شما رنج


می بینند، اما شما از حق امیدی دارید كه آنها ندارند [8] .

آنها رنج دارند و امید ندارند. شما امیدی دارید و رنجتان مباد.

6. آنها كه منفعت ها را می خواهند و جایگاهش را نمی دانند، به حیرت می افتند و عقب می ایستند. اگر بهره ای بود، می سوزند و اگر صدمه ای بود، زبان به شماتت می گشایند. [9] هنگامی كه بهره ها مشخص شدند و راه ها به مقصد رسیدند. و سود و زیان، سود بود و ضرری نبود.... برد و باخت، برد بود، باختی نبود، دیگر منافق منفعت طلب هم كه باشی به حیرت نمی افتی و راه را می شناسی.

اینها مانع هایی بودند كه فرا راه مجاهد می ایستادند و او را به خود می گرفتند و دستاویزی برای مانع های بیرون و مزاحم های شیطان می شدند.

و این است كه باید رهبر با آگاهی درمانشان كند. و فقط به تلقین ها و شعارها تكیه ندهد، كه تلقین ها، مسخ شخصیت انسان و نفی انتخاب او هستند.



[1] و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. آل عمران، 169.

[2] و من الناس من يشري نفسه ابتعاء مرضات لله. بقره، 207.

[3] اينما تكونوا يدرككم الموت و لو كنتم في بروج مشيدة. نساء، 78.

[4] يا ايها الذين آمنوا مالكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض أرضيتم بالحيوة الدنيا عن الاخرة فما متاع الحيوة الدنيا في الاخرة الا قليل. توبه، 38.

ان كان آبائكم و ابنائكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و جهاد في سبيله فتربصوا حتي ياتي الله بامره و الله لا يهدي القوم الفاسقين. توبه، 24.

[5] خذوا من ممركم لمقركم. نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 203.

[6] اتخشونهم فالله احق ان تخشوه، توبه، 14.

الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا... آل عمران، 173.

[7] انا الي ربنا منقلبون، شعراء، 50.

[8] و لا تهنوا في ابتغاء القوم نساء، 104. ان يمسسكم قرح فقد مس القوم قرح مثله. آل عمران، 140.

[9] قالوا لا تنفروا في الحر قل نار جهنم اشد حرا لو كانوا يعلمون. توبه، 81. ان منكم لمن ليبطئن... نساء 72.